معرفی آقا احسان

                                           http://s1.picofile.com/file/7992715692/20.gif

با سلام به همه ی شما

اسم پسر گل ما آقا احسان است .

آقا احسان امسال در کلاس اوّل دبستان درس می خواند . در کلاس درس آقا احسان شاگرد نمونه است و در تمامی دروس خیلی خوب گرفته است و کارنامه ی آقا احسان را داده اند که بعدا به خدمتتان ارایه خواهد شد . علاوه بر درس مشق مدرسه آقا احسان در حفظ قرآن هم فعالیت کرده است و هم اکنون او جز سی ام قرآن را کاملا حفظ است .آقا احسان در کلاس یوسیمس هم فعالیت دارد و اکنون هم مقداری حفظ کرده و تقریبا خوب است . بسیار حرف گوش کن و مرتب می باشد . به پدر و مادرش هم کمک میکند و اصلا آنها را عزیّت نمی کند . در بیرون از خانه بسیار آرام و ساکت است امّا در خانه بسیار فعّال می باشد .آقا احسان ما پنجمین فرزند خانواده می باشد . بابا و مامانی از او راضی هستند . و ما بسیار دوست داریم .


گالری من 2

گالری من 2 چند تا عکس از آقا احسان گل پسر بابای و مامانی را در زیر می بینید .

شاید تعجّب کنید که این بچّه کوچولو کیست ؟ این را با اجازه شما بعدا خواهم گفت ! ....

شیر نخوره دت آقا پسر

بنظر شما آقا احسان عاشق کدام یک از این دختر خانمی ها شده است ؟

البتّه در اصفهان !

موش بخوردت

اسلام علیک یا رسول الله یا نبی الله ای بهترین بنده و پیامبر خداوند تبارک وتعالی

سلام برمدینه سلام بر شهر پیامبر صلی الله علیه و آله


تاریخ : 08 اسفند 1393 - 00:28 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2284 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

در حرم امام رضا (ع)

السلام و علیک یا امام رضا

سلام برامام هشتم ما حضرت امام رضا علیّه السلام

جای همه ی شما خالی بود . روز تولد امام رضا در جوار نورانیش بودیم بسیار با عزمت و با شکوهی بود .

در ضمن جناب آقای روحانی رئیس جمهور محبوبمان هم تشریف آورده بودند .بسیار شلوغ و همه جا پر از مردم قدر شناس بودند.

با همه ی خانواده رفته بودیم . مادر بزرگم بعلت پیری نمی توانست راه برود به همین خاطر بابای صندلی چرخدار گرفته بود ، که با آن مادر بزرگ را هم با خودمان به هرجا که می رفتیم با خودمان می بردیم . بسیار شلوغ بود . چون روز تولد امام هشتم مان حضرت امام رضا علیّه السلام بود مردم از همه جای دنیا برای عرض تبریک آمده بودند . چند مورد بسیار جالب و شنیدنی هم بود که انشاالله بعدا بابای برایتان خواهد نوشت .

چندتا از عکسهای گرفته شده را انتخاب کردیم که در زیر ملاحظّه می فرمایید .

حرم حضرت امام رضا علیّه السلام شب روز شنبه

مادر بزرگم در صندلی چرخدار و من هم آرام آرام او را از جلوی پنجره ی فولاد امام رضا علیّه السلام پس از زیارت در حال عبور هستیم .

اینجا هم جلوی ایوان طلای امام رضا علیّه السلام می باشد .


تاریخ : 25 شهریور 1393 - 19:23 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 3021 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

می خواهم سیبل داشته باشم !

هر از چند گاهی نمی دانم چه حسّی به آقا احسان دست می دهد که به صورت بابای خیره می شود و بعد از چند لحظه می آید ودر آغوش بابای می نشیند و شروع می کند به کشیدن سیبل بابای و چسباندن آن به روی لب خود و می گوید سیبل مرا بده سیبل مرا بده .

بعضی وقتها هم با خمیر بازی برای خودش سیبل می گذارد .

بابای میگه پسر گلم چرا این کار را می کنی ؟ در جواب می گوید می خواهم سیبل داشته باشم . مگر من مرد نیستم چرا من هنوز سیبل ندارم ؟

بابای به آقا احسان توضیح می دهد که پسر گلم برای تو هنوز خیلی زود است . بچّه ها که سیبل در نمی آورند .

باید بزرگ شوی قوی شوی تا آن موقع که به سن حدودا بیست سال رسیدی آن موقع می بینی که سیبل در آوردی . امّا باید تا آن موقع خوب غذا بخوری و خوب ورزش کنی و خوب درس بخوانی تا هم قوی شوی و هم اطلاعات زیادی بدست آوری و خیلی چیز ها یاد بگیری آنوقت است که علت و چگونگی در آمدن سیبل را هم می فهمی و هم سیبل در آوری .

آقا احسان می گه بابای پس من هم سیبل در می آورم ؟ بله که در می آوری آن هم چه سیبلی خیلی قشنگ و زیبا . ببینم اصلا چرا می خواهی سیبل داشته باشی ؟

آخه بابای همه ی بزرگتر ها سیبل دارند به همین خاطر من هم می خواهم سیبل داشته باشم و بزرگ بشوم .

مثل شما .

آنوقت دوست داری چه کار بکنی پسر گلم ؟ می خواهم کار کنم و برای آبجی و مامانی و به شما لباس بخرم بستنی بخرم میوه بخرم هرچه که شما دوست دارید برایتان بخرم . می خواهم مرد خانه بشوم .

اصلا من می خواهم سیبل داشته باشم و ......


تاریخ : 02 مرداد 1393 - 19:54 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2192 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

آقا احسان شلوغ نکن !

سلام سلام و سلام

امروز می خواهم یک ماجرای واقعی در مورد آقا احسان بنویسم تا در آینده آقا احسان خودش ببیند و بخواند

. روزی از روزهای خوب خداوند بزرگ در خانه نشسته بودیم و طیق معمول آقا احسان داشت بازی می کرد . یا بهتر بگویم بازی بسیار پر سر و صدا می کرد . بابای بسیار ناراحت و سرش بشدّت درد می کرد . بابای هرچه گفت آقا احسان شلوغ نکن سرم درد می کند گوش نکرد که نکرد البتّه به نظر بنده هیچ کار بدی نمی کرد چون بچّه باید بازی کند .او که نمی دانست که سر درد یعنی چه ؟ حوصله ندارم یعنی چه ؟ اصلا بچّه یعنی بازی بازی گوشی و جنب و جوش . خلاصه بابای حوصله نداشت و سرش هم بسیار درد می کرد. بله هی گفتم گوش نکرد .مامانی هم گفت چند دقیقه آرام گرفت و بعدباز هم سر و صدا کرد می پرید می زد می کشت با اسلحه ی خود پلیس بازی می کرد مامانی گفت پسرم سر بابات در می کند گناه دارد بیا بشین بسه دیگه .بابای گفت پسرم اگر به حرف باباو مامانی گوش نکنی گناه می شود خدا از دست تو ناراحت می شود به زمین می خوری دست پایت آسیب می بیند . در این موقع بود که آقا احسان رفت بالای اوپن آشپزخانه وقتی با عجله می خواست ار روی آن بپرد پایش لیز خورد وبا کله و به روی صورت از روی اوپن به زمین افتاد . بابای دراز کشیده بود و چشمهایش را هم بسته بود یک دفعه با صدای بلند مامانی و افتادن آقا احسان هراسان وناگهانی با صدای بلند یا حسین چه شد از جای خود پریدم و خودم را به طرف احسان پرت کردم که او را بگیرم . بلا فاصله آقا احسان از زمین بلند شد و بابای را در آغوش گرفت و با صدای لرزان گفت بابای بابای نترس من چیزیم نشده ببین همه جایم سالم است نتر س نترس . از شدّت ناراحتی و ترس شروع کرد به گریه کردن و همین طور بابای را هم بغل کرده و ول نمی کند که هیچ ،از سرو صورت بابای را هم می بوسد . این جریان بابای را چنان ناراحت کرد که ناراحتی خودش از یادش رفته بود . البتّه نا گفته نماند که مامانی هم بسیار ترسیده بود و از ترس خشکش زده بود حتّی بعد از چند دقیقه گفت که زبان من قفل شده بود . این ماجرا به سلامتی گذشت امّا برای آقا احسان بسیار تجربه شد که نباید وقتی که بابای و یا مامانی ویا هر کس دیگر که ناراحت و حوصله ندارد و سرش درد می کند رعایت حال آنها را باید بکند در غیر این صورت ضرر خواهد دید . باید به حرف بزرگتر ها گوش کرد تا خداوند هم به او کمک بکند و او را در پناه خود صحیح سلامت نگهدارد .

                                         خداوند نگهدار همه ی بچّه ها باشد

                                                         انشاالله


تاریخ : 02 مرداد 1393 - 19:24 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2279 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

چند تا عکس

چند تا عکس که از کودکی و شیتنت های آقا احسان 

 

 

 

 


تاریخ : 23 تیر 1393 - 02:41 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2145 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دلنوشته های آقا احسان

 

سلام نماز روزه هایتان قبول حق 

آقا احسان با نوشتن جمله های در یک تکه کاغذ حرف دل کوچک خود را بیان می کند .

بنظر بابای و مامانی در پس این جمله ها هزاران حرف دارد که آقا احسان ما نتوانسته آنها را بر زبان کودکانه ی خود بیاورد و آنها را بگوید امید واریم در آینده بتواند این جمله ها را ببیند و توضیحات قشنگی از زبان خود برای آنها بگوید و ما را بیش از پیش خوشحال کند . 

مامان جان دوست دارم .

مامان جان چون زحمت های زیادی برای من کشیدی دوست دارم .

بابا جان دوست دارم .     از احسان 

بابا جان چون زحمت های زیادی برای من کشیدی تشکّر می کنم . 

آبجی دوست دارم .

پریسا جان دوست دارم .

واین پلا کارت را هم برای تشکّر از زحمات خواهرش درست کرده و تقدیم او نمود .


تاریخ : 23 تیر 1393 - 01:44 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 4958 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

آفرین به گل پسرم

امروز گل پسر مان آقا احسان در ترم دو یوسیمس شرکت نمود و با نمره ی بیست موفق گردید که ترم دوم را هم با موفقیّت به پایان برساند . در این ترم هم آقا احسان نمره ی بیست گرفت و بابا و مامانی را بسیار خوشحال کرد .

وقتی آقا احسان از جلسه ی امتحان خارج می شد انگار خودش می دانست که نمره ی خوب گرفته است بطوریکه دستان خود را بسیار زیاد تکان می داد انگار که موفق شده است راستی هم همین طور بوده است

هم خودش خوشحال بود و هم بابا و مامانی را خوشحال کرد امیدواریم در مراحل بعدی هم موفق باشی عزیز بابا و مامانی .

 


تاریخ : 27 خرداد 1393 - 05:09 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2274 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

جوجه های من

سلام امیدوارم حال همه ی بچّه ها وبزرگتر های مهربان خوب باشد و در زیر سایه ی خداوند تبارک وتعالی سرافراز و موفّق و سربلند بوده باشند . انشاالله تعالی

"ل پسر ما آقا احسان چند تا جوجه خریده و آنها را بقدری دوست دارد که همیشه با آنها بازی می کند .برای آنها آب و غذا می دهد . هر روز با آنها بازی می کند ما جراهای دارد که بعدا برای شما خواهم نوشت

 

 


تاریخ : 16 خرداد 1393 - 05:24 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2096 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

گالری من 1

  چند عکس مختلف از آقا احسان در مکانهای مختلف و زمانهای متفاوت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تاریخ : 16 خرداد 1393 - 05:06 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2192 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید