خاطرات و سخن دل بابای و مامانی

بنام خداوند مهربان

با حیوانات مهربان باشیم .

سلام  :

جوجه های آقا احسان

             {برفی برای حنا و طلا و بلا  آموزشهای لازمه را می دهد و برای آنها صحبت می کند . }

چند روز پیش با اصرار آقا احسان چهار تا جوجه خریدیم .سه تا مرغ و یک خروس .آقا احسان برای آنها اسم گذاشته است .  ( حنا - طلا - برفی و اسم خروس هم بلا ) بلا که واقعا بلاست .بابای احسان هم مجبور شد برای آنها یک لانه درست کند تا در آنجا راحت باشند . بعد از چند روز  یکی از فامیلها که به خانه ی ما آمده بود . وقتی جوجه ها را دید گفت که ما هم سه تا جوجه البته از اینها خیلی کوچولو خریدیم و چون شکوه خانم ما می ترسد نمی توانیم آنها را نگه داریم اجازه بدهید آنها را هم بیاریم اینجا با آنها باشند.

سه تا جوجه کوچک هم به جمع جوجه های آقا احسان اضافه شد .امّا یک اتفاق بدی افتاد و آن اینکه جوجه های قبلی آقا احسان این جوجه های کوچولو را می زدند . مجبور شدیم آنها را در یک کارتن نگهداری کنیم .

برای اینکه این جوجه ها در کارتن بودند آنها را بعضی وقتها در حیاط رها می کردیم تا بگردند .دو روز بعد یکی از آنها مریض شد و مرد .روز بعد یکی دیگر از آن جوجه ها را کلاغ برد . این بار آقا احسان بسیار ناراحت شد و چند ساعت از ناراحتی گریه می کرد .امّا روز بعد آن یکی هم مرد . هر بار آقا احسان برای آنها چند ساعت ناراحت و گریه می کرد .

آقا احسان برای آنها آب و دانه می دهد .از آنها خیلی خیلی مواظبت می کند .حتی برای گنجشک ها هم که به حیاط ما زیاد می آیند دانه می ریزد .بقدری با آنها مهربان است که به دور برش هم می آیند چون می دانند که آقا احسان با آنها بسیار مهربان است و آنها را اذیّت نمی کند .