می خواهم سیبل داشته باشم !

هر از چند گاهی نمی دانم چه حسّی به آقا احسان دست می دهد که به صورت بابای خیره می شود و بعد از چند لحظه می آید ودر آغوش بابای می نشیند و شروع می کند به کشیدن سیبل بابای و چسباندن آن به روی لب خود و می گوید سیبل مرا بده سیبل مرا بده .

بعضی وقتها هم با خمیر بازی برای خودش سیبل می گذارد .

بابای میگه پسر گلم چرا این کار را می کنی ؟ در جواب می گوید می خواهم سیبل داشته باشم . مگر من مرد نیستم چرا من هنوز سیبل ندارم ؟

بابای به آقا احسان توضیح می دهد که پسر گلم برای تو هنوز خیلی زود است . بچّه ها که سیبل در نمی آورند .

باید بزرگ شوی قوی شوی تا آن موقع که به سن حدودا بیست سال رسیدی آن موقع می بینی که سیبل در آوردی . امّا باید تا آن موقع خوب غذا بخوری و خوب ورزش کنی و خوب درس بخوانی تا هم قوی شوی و هم اطلاعات زیادی بدست آوری و خیلی چیز ها یاد بگیری آنوقت است که علت و چگونگی در آمدن سیبل را هم می فهمی و هم سیبل در آوری .

آقا احسان می گه بابای پس من هم سیبل در می آورم ؟ بله که در می آوری آن هم چه سیبلی خیلی قشنگ و زیبا . ببینم اصلا چرا می خواهی سیبل داشته باشی ؟

آخه بابای همه ی بزرگتر ها سیبل دارند به همین خاطر من هم می خواهم سیبل داشته باشم و بزرگ بشوم .

مثل شما .

آنوقت دوست داری چه کار بکنی پسر گلم ؟ می خواهم کار کنم و برای آبجی و مامانی و به شما لباس بخرم بستنی بخرم میوه بخرم هرچه که شما دوست دارید برایتان بخرم . می خواهم مرد خانه بشوم .

اصلا من می خواهم سیبل داشته باشم و ......


تاریخ : 02 مرداد 1393 - 19:54 | توسط : بابای و مامانی | بازدید : 2203 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام